به یاد بزرگ مرد تاریخ ایران دکتر مصدق



جلسه دیوان لاهه روز 19 خرداد 1331 تعیین شده بود. می گویند زمانی که قرار بود دادگاه لاهه برای رسیدگی به دعاوی انگلیس در ماجرای ملی شدن صنعت نفت تشکیل شود ، دکتر مصدق با هیات همراه زودتر از موقع به محل رفت . در حالی که پیشاپیش جای نشستن همه ی شرکت کنندگان تعیین شده بود ، دکتر مصدق رفت و به نمایندگی هیات ایران روی صندلی نماینده انگلستان نشست .


قبل از شروع جلسه ، یکی دو بار به دکتر مصدق گفتند که اینجا برای نماینده هیات انگلیسی در نظر گرفته شده و جای شما آن جاست ، اما پیرمرد توجهی نکرد و روی همان صندلی نشست . جلسه داشت شروع می شد و نماینده هیات انگلیس روبروی دکتر مصدق منتظر ایستاده بود تا بلکه بلند شود و روی صندلی خویش بنشیند ، اما پیرمرداصلاً نگاهش هم نمی کرد . جلسه شروع شد و قاضی رسیدگی کننده به مصدق رو کرد و گفت که شما جای نماینده انگلستان نشسته اید ، جای شما آن جاست .
کم کم ماجرا داشت پیچیده می شد و بیخ پیدا میکرد که مصدق بالاخره به صدا در آمد و گفت : شما فکر می کنید نمی دانیم صندلی ما کجاست و صندلی نماینده هیات انگلیس کدام است ؟
نه جناب رییس ، خوب می دانیم جایمان کدام است . اما علت اینکه چند دقیقه ای روی صندلی دوستان نشستم به خاطر این بود تا دوستان بدانند برجای دیگران نشستن یعنی چه ؟
او اضافه کرد که سال های سال است دولت انگلستان در سرزمین ما خیمه زده و کم کم یادشان رفته که جایشان این جا نیست و ایران سرزمین آباء و اجدادی ماست نه سرزمین آنان .
سکوتی عمیق فضای دادگاه را احاطه کرده بود و دکتر مصدق بعد از پایان سخنانش کمی سکوت کرد و آرام بلند شد و به روی صندلی خویش قرار گرفت. با همین ابتکار و حرکت ، عجیب بود که تا انتهای نشست ، فضای جلسه تحت تاثیر مستقیم این رفتار پیرمرد قرار گرفته بود و در نهایت نیز انگلستان محکوم شد . [1]
___________________________________________________________


سرنوشت مصدق:
مصدق پس از کودتای ۲۸ مرداد در دادگاه نظامی محاکمه شد. او در دادگاه از کارها و دیدگاه‌های خود دفاع کرد. دادگاه وی را به سه سال زندان محکوم کرد. پس از گذراندن سه سال زندان، دکتر مصدق به ملک خود در احمد آباد رانده شد و تا پایان زندگی زیر نظارت شدید بود.
در سال ۱۳۴۲ همسر دکتر مصدق، خانم ضیاالسلطنه، در سن ۸۴ سالگی درگذشت. حاصل ازدواج وی و دکتر مصدق دو پسر و سه دختر بود.
در ۱۴ اسفند ماه ۱۳۴۵ ساعت ۶ صبح دکتر محمد مصدق بدلیل بیماری سرطان، در سن ۸۴ سالگی درگذشت. مصدق وصیت کرده بود او را کنار کشته‌شدگان ۳۰ تیر در ابن بابویه دفن کنند، ولی با مخالفت شاه چنین نشد و او در یکی از اتاقهای خانه‌اش در احمدآباد به خاک سپرده شد.[2]


این هم فیلم سخنرانی "پدر طالقانی"مربوط به اولین نماز جمعه بعد از انقلاب



مرحوم دكتر مصدق مي‏گفت: من نه مرد مدعي حكومت اسلامي‏ هستم نه مي‏خواهم هميشه حاكم و نخست وزير شما باشم، مجال بدهيد، بگذاريد من قضيه نفت را حل كنم. ... اين جناح را جدا كردند ... آمدند دومرتبه سراغ مرحوم آيت الله كاشاني، از راه نفسيات، اين نهضت مال تو است، دكتر مصدق چكاره است؟ تمام دنيا به دست توست، دور آن پير مرد را جاسوس‏هائي كه ما از نزديك مي‏شناختيم گرفتند، او را از او جدا كردند،‏ يادم هست روزي را كه گفتگو در بين مردم بود كه مرحوم آيت الله كاشاني حمايت از زاهدي مي‏كند و توطئه‏اي در كار است، به تنهائي رفتم منزل ايشان در همين قسمت پل چوبي، تنها بود، در اتاقي به انتظارش نشستم، آمد ظرف خربزه‏اي در دستش بود بعنوان تعارف جلوي من گرفت، تا خربزه را ديدم گفتم حضرت آيت الله دارند زير پايت پوست خربزه مي‏گذارند، مواظب باش، گفت نه اين طور نيست من حواسم جمع است. گفتم من شما را مردي پاك و مبارز (مي‏دانم) مبارزه شما در عراق عليه انگلستان، در نهضت عراق فراموش شدني نيست شما اين مزايا واين سوابق را داريد درست متوجه باشيد تفرقه ايجاد نشود، گفت خاطرتان جمع باشد.

    برادر‏ها، فرزندان، چقدر انسان بايد تجربه كند؟ كافي نيست؟ ... دكتر مصدق دنياي خاور ميانه را تغيير داد و به دنبالش مصر انقلاب شد، الجزيره انقلاب شد ولي ما محكوم شديم! ... ما متلاشي شديم..."[3]



پیرمرد وقتی فوت کرد چه استقبالی از او کردند اما دیر شده یود.مصذق روزها قبل در تنهایی اش در بی وفایی مردم اش گریسته بود و مرده بود .مردم دیر فهمیدند .خیلی دیر خبر مرگش را چاپ کردند . در همان 18 ماه انفرادی مصدق ذره ذره می مرد و مردم نفهمیدند .
فقط کمی کمی کمی گاهی تاریخ بخوانیم .

1: مرکز اسناد 
2: ویکی پدیا  
3:سخنراني آيت الله طالقاني بر مزار دكتر مصدق
ادامه مطلب را بخوانید

۱۳۸۹ مهر ۱۷, شنبه

یادتونه ؟ همین چند سال پیش بود ....


تصاویری از کارتون رابین هود :







دلم هوا ی ......




ادامه مطلب

۱۳۸۹ مهر ۱۱, یکشنبه

امور فارغ التحصیلی یک دانشگاه بین المللی !

این روزها خفن دارم زبان می خوانم و برای آزمون آیلتز آماده می شوم
اگه قرار باشه هر روز در مورد مطالب آموزش زبان بنویسم به خوبی قادرم این کار را بکنم
از فیلم آموزشی تا کتاب های مفید و ....

اما از اینکه بگذریم
خدا وکیلی قیمت سکه و دلار بازار را منفجر کرده
بابا چه خبره !

بالاخره من کارهای فارغ التحصیلی ام را انجام دادم و ....
ای خدا شکرت که من دیگه لازم نیست برم تو این دانشگاه از این نظم خارق العاده اش لذت ببرم !
البته از شما چه پنهون که تازه که نه ولی مطمئن شدم که کلأ در دانشگاه ما ساعت کاری وجود نداره

دلم برای این دوستانی که می آیند ثبت نام می کنند می سوزه بیچاره ها فکر می کنند اومدن دانشگاه بین المللی
خبر ندارن اینجا ....

راستی می دونید خواننده قدیمی ایران خانم مرضیه الان با پسرش در آمریکا است و کسالت دارد

شدم شکل خبر رسانی ! نه ؟

این هم تصاویری از دانشگاه من

قشنگه ولی هنوز هم ازش خوشم نمی یاد

امیدوارم یه روزی به روزهای تحصیل لیسانسم با علاقه نگاه کنم
آن روزی که روززهای ررنج آور تحصیل لیسانسم سر چشمه موفقیت واقعی شده باشد که دیگه با تاسف به این انتخاب مسخره ام (دانشگاه لیسانس من !)نگاه نکنم .
عجیبه من  دوست ندارم اسم دانشگاهم را بیارم !نه ؟

ادامه مطلب

۱۳۸۹ مهر ۲, جمعه

هیچ کس از آنها یادی نمی کند.


هیچ کس از آنها یادی نمی کند.
اما آنها 30 سال پیش از همه یاد کردند .
همیشه در هفته دفاع مقدس می روند سراغ فرماندهانی که عقلشان سر جایش هست و بازماندگان جنگی که می توانند خاطراتشان را تحلیل کنند و حتی فکر کنند .
اما هیچ کس به سراغ فرماندهان موجی شده و جانبازانی که در آسایشگاهها به سان دیوانگان زندگی می کنند نمی رود.
کدام یک از این ها از خود گذشتگی شان بیشتر بوده؟
نمی خوام اجر کار کسی را زیر سوال ببرم ولی دل به درد می آید و قتی سری به آسایشگاههای روانی بازماندگان جنگ می زنی.
اصطلاح موجی را شنیده اید ؟
اینجا   جانبازان موجی را از اجتماع دور نگه می دارند تا آسیبی به افکار عمومی نرسانند!!!

چه مردمی هستیم ما ؟ قدر دانی مان سر به فلک گذاشته ؟
اینجا   جانباز شیمیایی، به خاطر نداشتن پول، در بیمارستان پذیرش نمی شود.
اما مگر نه اینکه آنها برای همین مردم از خود گذشتگی کرده اند ؟
تا به حال سری به این آسایشگاه ها زده اید ؟
یا نه روحیه شما ارزش بیشتری دارد اما روحیه آنها برای ما سر انگشت ارزش نداشته.
خودم را می گویم نه شما را .....



ادامه مطلب

۱۳۸۹ مرداد ۲۹, جمعه

برای یک هم خون

آنکس که یاد من نکرد در روزهای روز
انگار در گذار زمان هر گز نبوده و نبود
آنکس که می نگفت همدم قدیمیم
امروز خوب و خوشی ای نگار من
گر ناخوشی بیا تا که هم صحبتی کنیم
آن کس فلب مرا شکست و ندید و رفت
یادش نمی کنم در مسیر زندگی
شاید به فکر آید و کمی

یادم کند که من همان خواهر قدیمیم
__________________________________________________________

دانلود آهنگ روزی تو خواهی آمد از محمد اصفهانی


روزي تو خواهي آمد از كوچه هاي باران
تا از دلـــــــم بشويي غمهاي روزگـــــاران
تو روح سبز گلـــزار گل شاداب بي خـــار
مرا از پا فكنـــــــده شكســـــتنهاي بســيار
تو ياس نو دميــــــــــــده من گلبرگ تكيـده
روزي آيي كنــــارم كه عشق از دل رميده
تـــرا ناديدن مـــا غــم نباشد كـه در خيلت به از ما كــم نباشـــــد
من از دست تو در عالم نهم روي ،وليكن چون تو در عالم نباشد
روزي تو خواهي آمد از سوي مهـــــــرباني
اما زمن نبينــــــي ديگر به جا نشـــــــــاني
ادامه مطلب
با پشتیبانی Blogger.
 

یک پرنده در قفس است طراحی شده توسط Insight . ترجمه و بهینه شده برای زبان فارسی توسط مجتبی ستوده